جدول جو
جدول جو

معنی پل کرس - جستجوی لغت در جدول جو

پل کرس
برای ساختمان پایه ی پل محدوده ای را با پرچین محصور می نمودند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پل کش
تصویر پل کش
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی رس
تصویر پی رس
آنکه از پی برسد، آنکه از دنبال آید و به دیگران ملحق شود، پی رسنده، ازپی رسنده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ کَ مَ نِ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 5500گزی خاور مراغه و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ مراغه به میانه. هوای آن معتدل و دارای 101 تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ رُ)
مخلوطی است از پلی سیلیکات قلیایی آلومینیم و شن اکسید دو فر و، نسبتاً دارای خاصیت قابض میباشد. (درمان شناسی تألیف عطایی ص 455). و رجوع به خاک رس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام یکی از مورخان یونان است که در قرن چهارم یا پنجم میلادی میزیسته و پیرو دین مسیح بوده است. (از حواشی کتاب تمدن قدیم ترجمه فلسفی)
از سوفسطائیان یونان است که در مصر تقریباً در اواخر سلطنت آدریانوس متولد شد و در 58سالگی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نوعی کشتی در دریای مدیترانه که دکلهای یک پارچه و شراعهای مربع دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
آنچه از میوه که دیررسد. میوه ای که دیر بدست آید (مقابل پیش رس)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
دهی از دهستان میرزاوند است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ فا)
آنکه از عقب و از پی رسد. آنکه از دنبال درآید و ملحق گردد
لغت نامه دهخدا
(کَ کُشْ وَ)
دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تعقیب. مصدر مرخم پی کردن بمعنی دنبال کردن و تعقیب کردن.
- پی کرد قانونی، تعقیب قانونی. رجوع به پی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ)
طبقه ای از ملوک شرق ایران از نژاد غوریان که از 643 تا 791 ه. ق. حکومت رانده اند و پای تخت آنان هرات بود. سرسلسلۀ این دودمان شمس الدین محمد دخترزادۀ ملک رکن الدین، و او بزمان جدّ خویش رکن الدین یکی از سران سپاه و از مقربین چنگیز بود (643-676) ، و پس از او رکن الدین کهین پسر شمس الدین محمدبجای او نشست (677-705) ، و بعد از رکن الدین کهین پسر او فخرالدین بمقام پدر رسید (705-706) ، چهارمین فرمانروای این سلسله غیاث الدین پسر فخرالدین است (707-729) ، و پنجمین آنان شمس الدین محمد 729-730) ، ششمین ملک حافظ 730 -732) ، و هفتمین این دوده معزالدین حسین است 732-771) ، و پس از او پسرش غیاث الدین جای پدر گرفت (771-783) ، و او را امیرتیمور گورکان مغلوب کرده و با پسر بماوراءالنهر فرستاد و در آنجا در 787بامر او بقتل رسیدند و سلسلۀ آل کرت منقرض گردید
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ رَ)
نام دهی در کجور مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(پْفِ / پِ فِ فِ)
نام قصبه ای در سویس از بخش سن گال و که 1675 تن سکنه دارد و دارای چشمه های آب معدنی است
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام محلی در حوالی هرات. (حبیب السیر چ طهران خاتمه ص 397)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پل زدن. پل ساختن. بنا کردن پل:
بر آب جیحون پل کردن و گذاره شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس رس
تصویر پس رس
میوه ای که دیر میرسد دیر رس مقابل پیش رس زودرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کاس
تصویر پر کاس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی رس
تصویر پی رس
آنکه از عقب و از پی رسد آنکه از دنبال آید و ملحق گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل ورس
تصویر دل ورس
حوصله
فرهنگ واژه فارسی سره
مسافتی حدود پنجاه متر مربع
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشه کنج زاویه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کالج شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در نزدیکی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان نشتای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پل سری
فرهنگ گویش مازندرانی
ناحیه ای از بخش کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
پلی در فیروزکوه و در محل روستای ورسک که راه آهن شمال از روی
فرهنگ گویش مازندرانی
قاشق چوبی برای ریختن پلو کفگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تفکیک و جداسازی دو مزرعه و باغ یا ملک به وسیله ی ایجاد مرز
فرهنگ گویش مازندرانی
اماده ی دروگشتن کشت برنج و رسیدن کامل محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب مخصوص رخت شویی که گازران بر لباس می کوبیدند تا سبب خارج
فرهنگ گویش مازندرانی